زمستانه ...

مثل دانه ای ساده لوح ام !!!بی لحظه ای درنگ و تفکر ،همینکه دنیا بگوید خاک بر سرت ! سبز می شوم :)


پ ن : تازه کم کم دارم بزرگ میشوم . آنقدر که یاد گرفته ام جلوی توهین و تحقیر و کمبود نباید عقب کشید . باید سینه به سینه شد ... اوهوم :)


*زمین از آمدن برف تازه خشنود است

من از شلوغی بسیار رد پا بیزار  ...

" فاضل نظری "

 


تب آلود

دیدی امشب هم گذشت و خوابم نبرد ؟ حالا تو هی بیا و بگو خسته ای ! بگیر بخواب .... سه روز و سه شب است یا بیشتر ؟ که گر گرفته ام ... که یک جوری هم هستم و هم نیستم . خوب نیستم خلاصه ...

تمام شهر ، تب دارند و هذیان می گویند ! تو می آیی با دم کرده ی آویشن و وانمود می کنی :"این یکی معجزه می کند! بخور ، سرحالت می آورد ... تمام شهر بیمارند ! تو تنها نیستی که ! بچه نشو و نق نزن "

من بچه نیستم عزیز دلم ! خسته هم نیستم . خوابم هم نمی آید ... 40 درجه هم نمیفهمم یعنی چه  ... 

نیاز من امشب ، چیزی فراتر از مسکن های معمول است . من امشب باید پی کسی باشم که زمانی عاشقش بودم و حالا نیست . همان کسی که بلد است استامینوفن را درست عین خود خودش تلفظ کند . اس ... تا ... می ... نو ... فن . 


پیرزنی شوم

آلزایمر بگیرم

زنگ بزنم

انگار 

پسرم هستی

بگویم

چقدر

دلم

برایت تنگ است ...

 

سارا محمدی اردهالی  

funny-hilarious-Darkly-humorous-photo-series-fallen-people (16)


** دانلودانه :  “Eye to Eye” 

آلبوم پیانو “Saving Tiny Hearts” از Paul Cardall

 

در خیال های خودم

خوشا به حال خودم که تنها ارتباطم به فرانسه ، لیوان چای بعدظهرم است ...

 نه جنجال آفرین بیلبوردهای جهانم و نه تصویرم سوژه ی مضحک "مادام فیگارو " ...

من هنوز ... چونان مادرم ، خانه داری ساده ام که خبر ندارد بیرون از چهار دیواری خانه اش قیمت نان و رب و گوشت چند است . و هر روز لیست بلند بالای خرید می نویسد .

 بعد از ظهرها به فکر شام است و صبح ها فکر ناهار . و این پیچیده ترین مشغله ی فکری مکرر زندگی اش است . 

خوشا به حال خودم  که همه چیز را سپرده ام به خدا و خیالم آسوده است که او به فکر همه چیز و همه کس است . به جنگ ها به وقتش خاتمه می دهد و به بیماران لباس عافیت می پوشاند روزی که صلاح می داند . می بخشد و میگیرد و همه ی کارهایش روی حساب و کتاب است . و خانه های همه را سقفی از آرامش است . 

خوشا به حال خودم  واقعا :)


* هر جا هستید خوب و خوش باشید رفقا !

* *دریا ! دیدی سی و یک سالگی چقدر زود از راه میرسد ؟ به قدر پلک بر هم زدنی  ....  

رسیده درد به عمق ِ... به عمق ِ عمق ِ عصب

قول داده بود این روزها بیشتر خانه باشد . اما بیشتر اگر نه ، ولی شاید بشود گفت همانند همیشه ، ساعات زیادی را بیرون از اینجاست . و مرا و این حال مذخرف مرا با پیرزن تنها می گذارد . مردها قلب ندارند . مردها عاطفه ندارند و مردها آنقدر که خیال میکنی ، همان اندازه ی کم هم حتی ، احساس ندارند . برای مردها باید زن باشی و مادر بچه ها و پرستار مادرشان تا خوب باشی . تا یکی یکدانه باشی . مردها خیلی خودخواهند . من اگر جای مردها بودم .... من جای خودم باشم هنر کرده ام ....


* بدترین حس اجاره نشینی اینست که دلت از نداشتن یک دیوار چند سانتی میگیرد . از اینکه نمی توانی سال به سال بچه ات را بچسبانی به دیوار و با مداد خطوط قد و قواره اش را علامت بزنی و یک تابلوی زیبا داشته باشی از انسان سازی ات ! من و امثال من دستمان از خیلی چیزها کوتاه است خدا اما باز بی اندازه شکر :)