روزها و روزنه ها ...

همه چیز بعضی وقتها ،درسته سخت ،اما به خوبی و با سرانجام پیش میره . همه چیز جز همون مورد دردناک زندگی  من که هنوز کمافی السابق پابرجاست و بلکه دردناکتر و چون زخمی عفونی چرکین تر ... ادامه تحصیل پس از ١۴سال دوشادوش همکلاسی هایی که خیلی هاشون هیچ تناسخی با تو و وضعیت تو ندارن ،مسخره اما دلچسبه . بچه ها به نبودن گاه و بیگاه من تو خونه عادت کردن و همکلاسی ها واستادها به غیبت های سه خط درمیون ام ... با تبلت اومدم و مختصر خبری از این روزهام به شما میدم و پیرزن زیرلب اجداد من رو مورد عنایت قرار داده چون حمام بردمش و سردشه . آیا من هم اگه نمردم و به سن این خانم رسیدم همینقدر نمک نشناس میشم ؟ راستی گوشی نوکیای بیچاره ی من هم از دست رفت و عمرشو داد به گوشیاتون .شماره ی هیچ کسی از دوستان اینجایی رو ندارم .لطفی کنید و برام اینجا بزارید شماره تماسهاتون رو.ممنونم.فدای قد و بالاتون .

ما را تو به خاطری همه روزو دیگر هیچ ...

نمی دانید برای  آدم چقدر شیرین و دلچسب است که پس از ماه ها بیاید و آمار بازدید اینجا را چک کند و ببیند هنوز بعضی ها که زمانی دوست خطابش مبکردند او را به خاطردارند و تا همین دیروز هم اینجا آمده اند .من رد پای تک تک شان را دیدم . می بوسمتان . ممنونم بخاطر یادبودتان . عزیزان دلم .عزیزان دلم.عزیزانم ...