چند وقتی نیستم ...

سیر و سفرهای بچه های پیرزن از امشب آغاز میشود ...

دور جدید مهمان پذیری ما ... سرویس دادن ها ... خم و راست شدن ها !

اینجا پاتوق بچه های پیرزن است ... خانه ی پدری شان ... و من میزبان اینهمه آدم ...

لعنت به این تابستان کشدار بی صاحاب شده!

خداحافظ همگی تا بعد !

کدوم رفیق ، کدوم نارفیق مرشد؟ رفاقت که اهل دائم نیس. بهار با همه اهن و تولوپش مهمون سه ماهه است
حامد بهداد در سریال سایه آفتاب            

...........

خدا بزرگتر از اونه که بشه باگناه کردن ازش دورشد 
زیر نور ماه

...........

- می خوای واسه دوست دخترت نامه بنویسی؟... تلفن نداره مگه؟... دوست دختری که تلفن نداره یه شاهی نمی ارزه!... مخصوصا واسه کسی که تو زندانه...

شهر زیبا | اصغر فرهادی
..............

- اون پسر دختر جوون اونا حیفن نذار آلوده بشن
- آلوده نیستن قلباشون پاکه
- آره ولی همه به دستای آدم نگا می کنن

دستهای آلوده
.............

 حجت: آخه شما خانم معلم این مملکتی خجالت نمیکشی؟؟!!
برای چی برگشتی به بچه من گفتی بابات مامانت رو زده بچش افتاده؟؟!
خجالت نمیکشی بند کردی به نقاشی یه بچه 4 ساله بهش میگی بابات مامانت رو زده؟؟
چرا تا چشتون به ماها میوفته فکر میکنید صبح تا شب مثل حیوون میزنیم سر زن و بچمون؟؟!
بابا به همین قرآن به والله ماهم آدمیم مثل شما!

جدایی نادر از سیمین 

................

مرتضی (محمرضا فروتن): قرارمون بود ، قول دادی 
مینا (ترانه علیدوستی): قرار چیه ، وضع عوض شده 
مرتضی : قرار اون چیزیه که اگر وضع هم عوض شد پاش وایسی

کنعان
............

هر وقت دیدی حریف داره برنـــده میشه یه لبخند بزن تا به بردش شک کنه !
مدار صفر درجه

ای کاش در زندگی هم همان اول یکی یک بلیتی چیزی دست‌مان می‌داد که حد اقل بدانیم جای‌مان کجاست و کجا باید بنشینیم. حالا هی هرجا می‌رسیم دودلیم که اینجاست؟ جایم اینجاست؟ اینجا بنشینم؟ یا نه، بالاتر یا پایینتر است؟ یا اصلا نکند الان کسی جای من نشسته؟ همه‌اش سرگردان!
‌+برای حفظ امانت و مادر بودن ساخته نشده ام ...

تو ریختی عسل ناب را به کندوها / به رنگ و بوی تو آغشته اند شب بوها

 شبی به دست تو موگیر از سرم وا شد / و روی شانه ی من ریخت موج گیسوها

 تو موی ریخته بر شانه را کنار زدی / و صبح سر زد از لابلای شب بوها

 و ساقه ها همه از برگ ها برهنه شدند/ و پیش هم که نشستند آلبالوها_

 تو مثل باد شدی؛ گردباد ... و می پیچید / صدای خنده ی خلخالها، النگوها

 ودستهای تو تالاب انزلی شد و ...بعد، / رها شدند در آرامش تنت قوها

***

شبیه لنج رها روی ماسه هایی و باز / چقدر خاطره دارند از تو جاشوها

 تو نیستی و دلم چکه چکه خون شده است / مکیده اند مرا قطره قطره زالوها

 «فروغ» نیستم و بی تو خسته ام کرده ست/ «جدال روز و شب فرش ها و جارو ها»

 شنیده ام که به جنگل قدم گذاشته ای/ پلنگ وحشی من! خوش به حال آهوها...

شاعر:  پانته آ صفایی

 

 

یا ما خیلی بی ریختیم ( ما منظورم زنان ایرانیست ) یا مردانمان زیادی عقده ی موی بلوند دارند و صد البته ندید بدید !!!!

از دیروز اینقد از این دختره ی تکواندو کار حریف سوسن حاجی پور که اسمش ٬کارمن مارتون بود تعریف و تمجید می کنند توی محافلشان ! به سرم زده بروم بلوند کنم ببینم از منم اسطوره می سازند ؟

--------------------

پ ن : البته اون بالا رو لاف اومدما ! هرگز بلوند نمیکنم حتی اگه سرم بره ... چیه بابا ! ؟

برای همدردی با زنان ایلام ...

کسانی که سوختن و ساختن را جایز نمی دانند ...

 می سوزند و نمی سازند !

.................

آتش ...

از تنی به تنی دیگر /

اینجا هر روز المپیک است /

 یکی این مشعل را از ایلام بگیرد !!!  ادامه مطلب ...

داشتم خریدهامو حساب می کردم ... چهره شو ندیدم ... از پشت سر من یه پولی داد به فروشنده تا یه نخ سیگار بهش بده . اشتباه نکرده باشم ۷۵ تومن از پولش مونده بود . فروشنده داشت دنبال پول خورد میگشت توی دخل ... گفت : نه آقا ! بجاش چند تا از این آلوهاتون ورمیدارم ... نگاه نکردم . اما چهره ی فروشنده که روبروم بود رو دیدم که با تشر گفت : نه اونا کیلویی ۳۵۰۰ ! از اون کناریا وردار دوسه دونه !!!!برگشتم و نگاش کردم . معتاد بود که بود ... به درک ... آدمه ! دلش خواسته و هوس کرده بود ... توی مشتش رو با سه تا آلوی زرد لهیده که سفارش آقای فروشنده بود پر کرد و رفت ... گاهی از زن بودن خودم دلم میگیره که اگه نبودم برخوردم با بعضی مسائل طور دیگه ای بود !

----------------------------------

پ ن : از دیروز مدام اون تصویر جلو چشممه ! کاش براش کاری می کردم بی اونکه برام حرف دربیارن !

بی ربط نوشت : یه اتفاق بزرگ داره توی زندگیم می افته ... یه اتفاق خوب ... خدا رو شکر !

قصـــه با طعــــم دهان تو شنیـــدن دارد
خــواب،در بستـــر چشمان تو دیدن دارد

وقتی از شوق به موهای تو افتاده نسیم 
دست در دست تو هــر کوچــه دویدن دارد

تاک، ازبوی تَنَت مست، به خود می پیچد 
سیب در دامنت احســـــاس رسیدن دارد

بیــخ گوش تو دلاویزترین بـــاغ خــــداست
طعـــم گیلاس از این فاصله چیــــدن دارد

کودکی چشم به در دوخته ام...تنگ غروب
دل مـن شـــــوقِ در آغــــــــوش پریدن دارد

"بوسه" سربسته ترین حرف خدا با لب توست
از لب ســـرخ تــــو این قصـــــه شنیدن دارد...!

اصغر معاذی

----

بی ربط نوشت : خداییش ماه عسل هم ماه عسل های قدیم ... برنامه منظورم بود ها !