و لعنت الله علی قوم الظالمین

از آموزشگاه برمیگردم. سردم است . به خانه که می رسم کمرم را به شوفاژ نزدیک می کنم . زانوهایم را به سینه میچسبانم و دستانم دورشان حلقه می شود. گرم نمیشوم. پتویی  را از کمد بیرون می آورم و دنبال خودم روی زمین میکشم، دور خودم میپیچانم و دوباره کمرم را به شوفاژ میچسبانم. پاهایم تا زانو توی برف است. چگونه دستهای مشت شده و پیکر یخ زده ی" فرهاد "  را میتوانم از یاد ببرم. پریشانی موهایش را ...؟
 مگر خدا جنس دلش از چیست؟؟؟!!!
مگر ....
هیییییچچچچ ، چشم. لال میشوم.

از دست‌های گرم تو
کودکان توأمان آغوش خویش
سخن‌ها می‌توانم گفت
غم نان اگر بگذارد....
بخشی از شعر. احمد شاملو 

+sleepsong.secret garden
................................‌................
https://www.hamshahrionline.ir/photo/471654/%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1-%D8%AA%D9%84%D8%AE-%D9%84%D8%AD%D8%B8%D9%87-%D9%BE%DB%8C%D8%AF%D8%A7-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D9%BE%DB%8C%DA%A9%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%AE%D8%B3%D8%B1%D9%88%DB%8C-%DA%A9%D9%88%D9%84%D8%A8%D8%B1-%DB%B1%DB%B5-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%87-%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C
نظرات 2 + ارسال نظر
اسماعیل بابایی دوشنبه 2 دی 1398 ساعت 08:07 http://fala.blogsky.com


جسد آزاد خسروی بدون کُت بوده، قدری مانده به جاده ی اصلی پیدا شده. وقتی جسد فرهاد پیدا می شه، کُت آزاد روی دوشش بوده...

این چند روز چقدر خودخوری کردم با این ماجرا .با این روایت ...
سالهاس کولبرها و دغدغه هاشون رو توی عکسها و خبرها دنبال میکنم. تا رسیدم به فرهاد و آزاد ...
لعنت بر باعث و بانیش

علی دوشنبه 2 دی 1398 ساعت 02:26

سلام ارغوان جان ....روزهای سرد زمستانیت به شادی و پیروزی...خب طبیعت زمستون اینه...سرد و خشن...مراقب خودت باش

همچنین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد