مبادا بی تو ...

پستچی که بسته را آورد آموزشگاه، وقتی گفت برای خانم رحیمی ست ؛ چشمهایم گرد شد . سابقه نداشت بسته ی پستی آموزشگاه به اسم شخص خاص بیاید. حالا پستچی برای من بسته داشت!!!

 گفتم رحیمی که منم و بی آنکه بخواهم لبهایم به خنده واشد. 

- از طرف خانم اسدزاده بسته دارید.

 وای خدا ! زهرا برای تولدم پیشاپیش کادو فرستاده بود. 

چنان کودکانه خندیدم و به پستچی گفتم  "دوستم برام فرستادهههه" که او هم زد زیر خنده و با هیجان گفت "خب!دم دوستتون گرم که انقد شما رو خوشحال کرد!"

امضا زدم و چشمهایم از اشک شوق و غافلگیری پر شده بود. سرخ و گر گرفته ...

برایم اهمیتی نداشت محتوای بسته چیست. هرچه میخواست باشد، رسالتش را به درستی انجام داده بود. من پس از سالها برای تولدم، غافلگیر شده بودم. تلنگری کوچک و دوست داشتنی میان اینهمه روز درب و داغان....

به دیروز که فکر میکنم باز خوشحال میشوم و باز اشکهایم صورتم را خیس میکند. 


پ ن: نامه اش را اینجوری شروع کرده بود: بنام تک نوازنده ی گیتار عشق :)

و اینجوری تمامش :

نمکدان بی نمک شوری ندارد    دل من طاقت دوری ندارد

ای نامه که میروی  به سویش     از جانب من ببوس رویش 

و اینها را با گریه میخواندم و میخندیدم... 

فارغ التحصیل نخبه ی ادبیات، برای من خودخواسته نامه ای کودکانه نوشته بود. شما بودید عاشقش نمی شدید؟!


+Drinkin problem . Midland




نظرات 4 + ارسال نظر
م دوشنبه 4 آذر 1398 ساعت 14:01 http://L-r-y.blogsky.com

چه حس خوبی

خیلیییییی

ح دوشنبه 4 آذر 1398 ساعت 12:35

تولدت مبارک ...

سلام
ممنونم

علی یکشنبه 3 آذر 1398 ساعت 16:08

پست عالی بود...باید قدردان دوستانی بود که ناخداگاه لبخند را رو صورت آدم می آفریند....واین یعنی عشق....
ارغوان جان دقیقا روز تولدت را نمی دونم ولی پیشاپیش تولدت را تبریک میگم...دختر پاییزی...عصر زیبایی داشته باشی..

ممنونم
قدرش رو میدونم. بهترین دوستمه
ممنون از تبریک و عصر بخیر. همچنین

انیران یکشنبه 3 آذر 1398 ساعت 12:44 http://tutiehend7007.blogfa.com

همانا آن نخبه ی ادبیات که خودت بهتر می شناسی اش، خودش کلی ذوق کرد و بغض و لبخند کجکی...
من کوچیک و نوکر شمام هستم!
(و آب دهانش را قورت می دهد تا اشک هایش نریزد )

دردت به جونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد