آتشی بودم و سوزاندم و بر باد شدم

اصلا بخاطر همین جوسازی ها و جوگیریات بود که اینستا را ۴ سال پیش ترک کردم و کانالهای خبری تلگرام را عضو نیستم. از هشتگ های ناتمام  تسلیت ایرانم ،چالش های مسخره ی بی محتوا،  حمله ها و قضاوت ها ی این ملت عجیب فرار کردم.

 سیاسی بازی های یک مشت بزمجه که هیچ اطلاعی از هیچ کجای جهان ندارند و عالِم به مسائل هم نیستند اما یک سری حرفهای پای بساطی و بحث سیاسیِ  وسطِ شب نشینی ها و لب رودی یاد گرفته اند و میدان مجازی هم که الی ماشالله ... جولان میدهند و حکم صادر میکنند. 

من به سانسور خبری مملکت کار ندارم هموطن! اما مگر چقدر میتوان به روباههای دم بریده ی اینور و آن ور آبی اعتماد کرد؟

انقدر گفتند دختر آبی دختر آبی  که از واژه های  دختر و آبی  تهوع میگیرم بقرآن ...

بابا ول کنید . اصلا ظلم شده. اصلا نمیگذارند ما زنها برویم ورزشگاه، نمیگذارند و همین شده که خیلی هایمان پای اجاق گاز و سینک ظرفشویی گاهی یکهو گریه مان میگیرد. از همین ورزشگاه نرفتن است که ما حسرت همه چی توی زندگی به دلمان مانده. پدرانمان و برادران و همسرانمان اصلا مقصر نیستند که ...

مشکل همین یک قلم فوتبال دیدن است و مانع ورود ما به ورزشگاه شدن. همه چیز اوکی است بخدا. همین یک دختر هم در حقش جفا شد بیچاره ی طفلکی. هیچ زنی توی ایلام و کردستان خودسوزی نمیکند که . هیچ زنی توی رختخوابش قرص نخورده یک مشت و دراز نکشیده با گریه .هیچ ضعیفه ای بالای پل نرفته و تالاپی نقش زمین نکرده خودش را...

هیچ دختری را به زور شوهر نداده اند. هیچ زنی عقده ای نیست و دلش نمیخواهد به هر طریقی دیده شود . زنان ما دغدغه شان بزرگ بودن قسمتهایی از بدنشان نیست اصلا. خودش را توی هول و ولا ننداخته که ابرویش اون شکلی و لبش آن شکلی بشود که تو ببینی اش و لذت ببرد از نگاه رضایتت و تملّق چرب و چیلی تو در دایرکتش...

همه ی دخترانمان شادند  و بزرگ اندیش و با اعتماد بنفس واقعی و همین طفلکی را فقط چزاندند و عصبی و زودرنج بار آوردند . 

بابا ول کنید لعنتی ها!

شما بلد نیستید حتی دلسوزی کنید. چاره جویی کنید .ببین!  ما ایرانی ها عادت کرده ایم زیر پتو یواشکی غر غر کنیم. خیلی که شجاع باشیم توی مهمانی ها به شخص اول مملکت ایراد بگیریم. اوهووووععع چه غلطا...

مرد حسابی

زن حسابی 

فقر گریبان خانه ی بغلی ات را گرفته حاضر نیستی کمک کنی، نمیخواهد خودت را برای دختری که از کوره در رفته و خودش را کشته پااااره کنی... برای دانش آموز مستمند بغل گوش ات لوازم تحریر مدرسه بگیر . بچه که هستی خیلی خجالت میکشی سر و وضعت کهنه باشد توی مدرسه...میفهمی؟

جای اینهمه نذری  غیرضروری  ولگرد پرور محرم، محترمانه به کسی کمک کن. نیاز هم نیست خیلی چشم بچرخانی، چپ و راست بدبخت بیچاره دورمان را گرفته. کور نباش هموطن دلسوز من!

عوض تمام یقه دریدن هایت، به فرزندت بیاموز:  تعصب مرض است. یک مشت فوتبالیست احمق تر از خودمان با این فوتبال دارند دلالی میکنندو با سلبریتی ها میلاسند و تفریح و عشق و حال میکنند،  داد و بیداد و کری خواندنهای ما و به جان هم افتادنهایمان به ...چپشان نیست. خرمان کرده اند هموطن!

هنرمندان همینطور

سیاسیون همینطور

همه و همه 

به فرزندت یاد بده برای هیچ چیزی خودزنی نکند حتی برای عشق...

دست گیر باش هموطن ... 

نوشداروی مجازی ات، آن غرغرهای بعد از حادثه به درد عمه ات میخورد هموطن ...


 شنیدنی : 

بریم دریا . امیرعباس گلاب

نظرات 2 + ارسال نظر

ممنون از حضورتون

علی جمعه 22 شهریور 1398 ساعت 23:55

ارغوان خیلی باحال نوشتی خوشم اومد....احسن خواهرجون...

ممنون از توجهتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد