ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دلم میخواهد بنویسم . دلم میخواهد هرچه توی این ذهن خراب و درب و داغان است را بریزم روی دایره ...بنویسم اینجا . یکی دونفر بیایند مثل سابق .دستشان را دور شانه ام حلقه کنند . بگویند :'' چی شده ارغوان ؟ هوم ؟''. هرچند غریبه ...اگرچه دور ...اما این دل لعنتی سبک میشد . دارم از اینهمه حرف که نمیشود زد به ستوه می آیم . با خودم چه کردم ؟؟!
پ ن : دلم میخواهد سیگار بکشم . تو بیا بگو ...بیا بگو تو رابخدا من همچین آدمی بودم ؟
اثر انگشت ما، از قلب هائی که لمسشان کرده ایم هیچوقت پاک نمی شود.
زن ها - چارلز بوکوفسکی
خب الان من نگرانت میشم
یه حسی درونم وول میخوره
خب بگو چی شده دیگه
توکه همچین آدمی نبودی....
خوب میشوم عزیز دلم
هر جور راحت هستید
ارغوان جان چی شده خانمی
نگرانت شدم....
من که محرم نیستم می دونم ولی می تونم سنگ صبورت باشم
چیزی نیست برادر . خوب میشوم
غمگین که باشی
فرو میریزم
مثل اشک
نه مثل دیوار شهر
که هر کس چیزی بر آن
به یادگار نوشته است.
....