ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
یک آشنایی داریم ما که علی شده وکیل پسرش . یک روز از روزهای شانزده سالگی ، پسر سنگی بر میدارد وسط دعوا و نشانه میرود به سمت دوستش . سنگ میخورد پس کله ی آن بابا و سرش را میشکند . خب این از پرده ی اول .
یک روز از روزهای هفده سالگی، پسر با تفنگ بادی رفیقش از توی ماشین به یکی از دوستان قدیمی اش که حالا دشمنش شده تیر شلیک میکند و میخورد به پای طرف . شاکی میشوند خانواده اش و پسره یک مدت از خانه متواری میشود .
خب . بدیهی است که احتمال بدتر شدنش بوده . وضع مالی خوبی ندارند . مادرش اشتباهاتش را به رویش نمی آورد و پدرش در شهرهای دیگر کارگری میکند . کسی از اطرافیان آنقدر عاقل نبوده که بهش بگویده :فلانی ! درس ات را ادامه بده ! نکن این کارو . تا چشم کار میکند و دور تا دورش آدم هست یا دزدند ، یا مواد فروشند و یا ... یا.... خب .
یک روز با ماشین دوستش ، وقتی 21 ساله بود می زنند به ماشین یک بچه پولدار . و بچه پولدار هم برای یک لحظه بچه پر رو میشود . و لگن بودن ماشینشان را به رخشان میکشد و لر بودنشان و این قضایا . جوان قصه ی ما داغ میکند و با بچه ی پولدار گلاویز می شود . و دوستش ( صاحب ماشین ) با چاقو میزند به پهلوی پسره . و فرار می کنند . و این اوج سرکشی و خلافکاری پسر آشنای ماست .
خب با هر بدبختی بود پدره می اید رضایت میگیرد اما پسره فراری می ماند و از این شهر به آن شهر و این حرفها .
در شهری که ما زندگی میکنیم از این دست پسرها زیاد هست و علت اصلی اش را هم میگویند آمار بالای بیکاری . و بیراه هم نمیگویند . بی انصافی ست خودمان را کنار بکشیم و بگوییم :" نه نه ! باید درست بزرگ میشد ! باید درست رفتار میکرد و انگشتمان را تا ته فرو کنیم توی چشم والدینش !"
حالا پسره با پای خودش رفته خودش را تحویل داده دو دستی ، چون حوصله ی قایم شدن نداشته دیگر . دستهایش را دست بند زده اند و مثل این فیلم های قدیمی هست که سیاهچال دارند ! از پا آویزانش کرده اند وسط حیاط کلانتری !!!! درست عین قصه ها . و عکسش را روزنامه کرده اند که فلانی فرزند فلانی است و به کمک سربازان زحمت کش "ن . ا" دستگیر شده و آهای مال باختگان بیایید ببینید این بوده مالتان را قاپیده !!!!! و با وجود گذشت دو هفته هنوز نه شاکی ای دارد این پسر نه اتهامی ثابت شده ، روزی دو ساعت از پا آویزانش می کنند توی کلانتری . جالب اینجاست که ما دیشب یک خبرگذاریمعروف و صاحب نام و البته خاک بر سر را دیدیم که خبرش کرده این جریان را که شاد باشید ای مردم ! اونیکه رعب و وحشت ایجاد کرده بود و منطقه رو نا امن کرده بود این بوده !!!! و بعد انتظار داریم همین پسره از زندان بیاید بیرون و سر به راه باشد و هیچکس هم به رویش نیاورد که چی ازت گفتن و شنیدیم و با آغوش بااااااااااااز بپذیرنش ...
* اگر با چشم های خودم نمیدیدم و نمی شناختمش باورم نمیشد که گاهی انقدر ساده به ما دروغ می گویند و بهتان تزریق می کنند شبانه روز و به این راحتی آبروی کسی را می ریزند و آب از آب تکان نمیخورد ...
مشت نمونه ی خرواره !
راستی یادم رفت بگم ، با نهایت احترام و دوستی به تمام ادیان و قومیت ها در ایران و همه جای دنیا ،
زردشتی ها یه ضرب المثل خوب و با مزه دارن ، که وقتی بچه هاشون یا یه نفر کار خطا انجام میده ، کاربرد داره و بهش میگن : " تو که دروغ گفتی ، تهمت زدی ، غیبت هم کردی ، پس یه باره بگو مسلمونم "...
حالا این شده حکایت امروز مااااا .
خدا به فریاد همه ما برسه ، وقتشه که یه تکونی به خودمون بدیم و چشمهامون رو بشوریم و جور دیگه ای نگاه کنیم ...
وااااااااایییییییی خداااااا ، دلم گرفتت ..
ایشالله که خدا دستش رو بگیره و راه خطا رفتن رو ازش دور کنه
خدایا جونم ، کمکمون کن تا نفس داریم ،در سختیها یار هم باشیم . " آمین یا رب العالمین"
آمین
از پا آویزونش کردن؟!!!
هیچ انتظاری بعد این از این جوون نمیره ... هیچییییی .... پس کانون اصلاح و تربیت جایگاهش کجاست؟
بله دقیقا از پا آویزونش می کنن ...
جایگاهی در لرستان ن داره لابد :(
زندگی من که همه اش شده دروغ...
وما هیچ کاری نمیتونیم بکنیم...
توی بد شدن یه آدم خیلی از عوامل موثرن. خانواده, جامعه, رفیق, خودش! اما مشکل اینه که معمولا اقدام اساسی برای درست کردن این آدما صورت نمیگیره, فقط متهمن و برچسب خلافکار دارن...