من بی تو پریشانُ تو انگار نه انگار

کی آن وقتها فکرش را می کرد که من و مستانه یک روزی مثل امروز نه شماره ای از هم داشته باشیم ، نه خبری و نه حتی مختصر نشانی ای . آن وقتها که هر دو از نوک پا تا سرمان را یک شکل میکردیم . چادرهایمان ، رنگ یونیفرم مان ، حالت مقنعه هایمان ، و رنگ جورابهایمان حتی . آن وقتها که میز سوم از ردیف وسط تجربی 2 را به مدت دو سال اشغال کرده بودیم در بس برای خودمان . آن وقتها که تا جان داشتیم می خواندیم و بعد امتحان و پس از مقایسه ی سئوال و جوابها هر دو مثل دو تا ابله زار میزدیم برای کم و زیاد نمره . چه مرگمان بود ، نمی دانم . فقط می دانم من و مستانه از معدود دخترانی بودیم که فکرشان جای دیگری نبود . اما خب ! همه ی آن ها فقط تا زمانی بود که مستانه درگیر عشق ممنوعه ی بی فایده اش نشده بود . ممنوعه به این لحاظ که طرف آس و پاس و خلاف بود و سرش درد میکرد برای دردسر . خیلی زود تمام آن وابستگی دوستانه ، بدل شد به حسادت های من به کسی که دوستم را و دلش را و تمام بودنش در کنار مرا یکجا قاپیده بود و هیچ کس هم خبر نداشت . امید ،آن پسره ی الاف به واقع آسمان جل شده بود رقیب بی لیاقتی که حق کوچکترین نقدی را در موردش نداشتم .چه که هر چه میگفتم حسادت من به مستانه قلمداد میشد . مستانه میترسید . که من روزی جایی از سر حسادت زیرآبش را بزنم . که مادرش روزی از زیر زبان من بکشد چه خبرش است . که قاپ امیدش را بدزدم . که و که و ...  پس مرا به کل از زندگی اش کنار گذاشت . خب لابد پیش خودش دودوتا چهارتا کرده بود و دیده بود امید داشتن بهتر از رفیق داشتن است . رفیقی که حتی جوشهای پیشانی اش با او یکسان بود به همان تعداد و شکل و موقعیت .

من ماندم و غضبم از کوچه ای که محل قرار هر روزشان بود .دوسه کوچه بعد از مدرسه .  من ماندم و یک میز تک نفره و حرفهایی که مستانه پشت سرم میزد و دروغ ها و نگاه های زخم آلودش . من ماندم و کلی شب امتحان و تنهایی درس خواندنی که بهش عادت نداشتم . اما خب ... کم نیاوردم . پته اش را هم نریختم روی آب . کاری به کارش نداشتم . گذاشتم خودش بفهمد آن پسره ی جوعلق ارزش اینهمه تندروی و کج روی را ندارد . تمام حرفهای گوشه ی کتابم را که :" نیگا مانتو خانم گیر کرده :)" ..." جلالی رو ببین و خودشیرینی هاش " ..." تو چیزی بلدی ؟خوندی ؟" همه را با غیظ پاک کردم که  یادم برود تا دیروز کی بغل دستم می نشست . روزها گذشت و گذشت . تمام روزهایی که ما را از سال سوم رساند به پیش دانشگاهی و معدل مستانه که  برای تایم صبح بیش از حد پایین بود و افتاد عصر . بماند که پسره با بدترین ترتیب سر و ته قضیه را هم آورد و گذاشت و رفت . بماند که مستانه ی طفلکی چه ضربه ی سختی خورد . بماند که من دیگر هیچوقت دوست صمیمی برای خودم نگرفتم . بماند که  برگشتم سمتش و شدم رفیقش .

 اما دیگر هیچوقت هیچ چیز مثل سابق نشد . و این بی اعتباری در دوستی فاتحه ی تمام آن خاطره ها را خواند . آن قدر افتضاح شده بود این رابطه که ادامه اش احمقانه می نمود . ما که از دزفول آمدیم اینجا که دیگر بدتر .

بعضی آدمها انگار توی زندگی ات می آیند که خیلی بد و اسفناک ازت جدا بشوند . مستانه یکی از آن آدمها بود .

 


چیز بدی نیست جنگ،

شکست می خورم

اشغالم می کنی ...

" شمس لنگرودی "

** دریا ! همیشه از این زنگ های خوب بزن ! حالا که خبر داری صدایت چقدر سرشوقم می آورد رفیق !


نظرات 5 + ارسال نظر
گلابتون بانو سه‌شنبه 7 بهمن 1393 ساعت 20:50 http://golabatoonbanoo.blogsky.com/

منم یه دوستی عمیق داشتم که خراب شد البته نه این طوری اما خراب شد و جای زخمش یه جورایی ته دلم موند...

انیران شنبه 4 بهمن 1393 ساعت 18:25 http://tutiehend7007.blogfa.com/

باکمی اختلاف منم همین جریان برام پیش اومد ولی خب دوستم زود سرش به سنگ خورد وکاربه جاهای باریک نکشید...ولی میفهمم یعنی چی وقتی یه نفررو دوستانه وخواهرانه کمک میکنی اما اون میذاره به پای حسادتت اونم به قول تو یه آدم علاف که حتی ارزش نگاه کردن نداره.........
*******
مستانه رو ولش کن چندوقت دنبال عکس کیان جونم هستم ها...

ای جان.خب واتساپ اگه داری شماره بزار.اگرنه که فیسبوکم هست.

دریا جمعه 3 بهمن 1393 ساعت 09:41

چه دوستیهای عمیقی داشتیم
بی کینه
بی حسادت
بی خیال مستانه!مرا بچسب رفیق!خودشیفتگی از خصوصیات بارز من میباشد!

همینو بگو ... والا ...
مگه غیر از اینه فدات بشم من

مامان نازدونه ها پنج‌شنبه 2 بهمن 1393 ساعت 18:46 http://nazdooneha.blogfa.com

حیف از مستانه و روزهای خوبی که بخاطر رابطه ی احمقانه ش با امید از دست داد امید که الان زندگیش بر وفق مراد باشه(:

اوهوم . امیدوارم ... گاهی خیلی دلم براش تنگ میشه ...

علی چهارشنبه 1 بهمن 1393 ساعت 21:23

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد