رهگذار

من مانده ام با این آلبوم دوران دبیرستان ، با اینهمه دست نوشته و دفتر خاطرات از دوستان آن زمان و غریبه های امروز چه کنم ؟

چقدر برایم مهم بودند روزی . امروز میبینم از آن آدمها جز عکسشان وسط آلبوم ، هیچ نشان دیگری در زندگی ام نیست .اگر به پشت عکسها نگاه نکنم ،اسامی خیلی هایشان را نمیتوانم به خاطر بیاورم . حتی بغل دستی  ام. همانی که با مانتو گل و گشاد آبی نفتی تکیه داده به من . یا آن یکی که عینک دودی رفیقش را قرض گرفته برای عکس و یک لبخند پهن نشسته روی لبهایش . یا آن دو تا سبیلو که دست در گردن هم گذاشته اند و چفتند انگار . شرط می بندم  از این پیوند عمیق حالا بین آن دو نفر هم هیچ خبری نیست . ما باختیمش به پسرانی که یکی یکی از راه رسیدند و با عشق و بی عشق زنهای خانه های تنگ و وسیعشان شدیم . ما باختیمش به بچه هایی که داریم و نداریم . به شهرهایی که هستیم و نیستیم . ما رفاقت دوران نوجوانی مان را به خانواده هایمان باختیم . چون زن بودیم و ضعیف بودیم و محدود . علی ایحال ! با این عکس های بی هویت چه کنم خوب است ؟ 


LaraFabian_JeSuisMalade.mp3  : دانلودانه 

نظرات 9 + ارسال نظر
دریا دوشنبه 12 خرداد 1393 ساعت 08:26 http://www.daryayearameman.blogfa.com

سلام لیلا جون
خوبی؟؟
میگم اگه خواستی کامنت بذاری همون آدرس قبلیم!!شاید ارغوان خوشش نیاد ما اینجا برای خودمون دل و قلوه رد و بدل میکنیم!!
آدرسو یادته؟
www.daryayearameman.blogfa.com

خوب فکریه.گرچه اینجا هم متعلق ب شماس.فدای تو لیلا.دریا چته‏?ها ها ها‏?‏‏!‏

دریا دوشنبه 12 خرداد 1393 ساعت 08:23

ارغوان؟؟
چته؟
خوب چرا داد میزنی؟؟به من چه که دوستاتو نمیبینی؟ها ها ها؟؟

میخوای منم برم بورکینافاسو دیگه نبینمشون تو خیالت راحت شه؟؟
درسته اونارو نمیبینی!اما برادر جانم رو که صورتش همچون پنجه ی آفتاب میدرخشه رو میبینی و باید روزی صدهزار بار بابت این سعادت نصیب شده خدا رو شکر کنی!!والا!!!!

آره تو که راس میگی !

مامان رهام یکشنبه 11 خرداد 1393 ساعت 21:15

دریا جونم سلام
سعادت گرچه بی رنگ است
ارادت همچنان باقیست

مامان رهام یکشنبه 11 خرداد 1393 ساعت 21:14

آخ که خوب نوشتی
دیدن عکسای گذشته واسه من جز ناراحتی چیزی نداشته از اینکه چقدر خوش بودیم و غافل از همه ی مشکلات زندگی از ته دل میخندیدیم
از جمع 35 نفری عکسام فقط با یکیشون هستم که اون هم بخاطر دوری از هم هفت ساله که جز صدایش چیزی ندارم
اما باز خوبه دیدن گذشته ها
حتی اگه بیادشون نداشته باشی
برای روزهای پیریت خاطره ساز میشوند و به بچه های بهار و کیان نشان میدی و دلت برای کتونی ات تنگ میشود دوباره نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دریا یکشنبه 11 خرداد 1393 ساعت 13:48

سلام
چرا بغل دستی ات رو یادت نمیاد؟؟؟
من اسم بیشتر دوستامو یادمه
گاهی بعضیهاشونو تو خیابون میبینم
میتونی تو قیافشون عمر رفته رو خوب ببینی!
جالبه یکی از اون شیطون هارو چند وقت پیش تو جنگل دیدم!!عوض شده بود حسابی!فکر نمیکردم تو انتخاب همسر اینقدر بی سلیقه باشه!اصلا بهش نمیو مد مادر باشه!انگار همه ی شور و جوونیش حبس شده بود!
موافقم که باختیم
به راحتی دوستامونو زدیم کنار و با دوستای همسرانمون ارتباط خانوادگی گرفتیم!!!من از اونهمه دوست دبیرستانی فقط با یکیشون رفت و آمد دارم که اونم به دلیل مسایل همسرش نمیتونه بیاد خونمون!
ارغوان عکسا رو پاک نکن
نگهشون دار برای روزهایی که دیدنشون حالتو خوب میکنه

من 8 ساله از زادگاهم دورم دریا
برای همینه هیچ وقت چهره ی آشنایی رو توی بازار و خیابون و کوه و اینور و اونور نمیبینم .
من تمام دوستانمو به خواست خودم از یاد بردم چون دیگه بی فایده بود به یادشون بودن.
من یه مهاجرت اجباری رو تجربه کردم . مثل تو نیستم که شاید روزی روزگاری جایی توی شهر ببنیشون
آره خب . نگهشون داشتم

سهیلا شنبه 10 خرداد 1393 ساعت 22:14 http://fany-rooz-2001.blogsky.com/

میفهمم چی میگی....
میدونی ارغوان حالا این قسمت خوبه ماجراست.
من عکس دوست و رفقای طاها رو که نمیشناختم اما برای اون عزیز بودن یه زمانی ...بعد از رفتنش همه رو جمع کردم و سوزوندم.....اماقلب خودم بیشتر میسوخت....سوخت هااااااا.....

فدای دلت‏!بوس

آلما شنبه 10 خرداد 1393 ساعت 22:00

سلام
خیلی چیزا رو باختیم تا همسر بشیم تامادر بشیم
یه لحظه فکر کن....یه لبخند بهار...یا یه نگاه کیان چقدر می ارزه یا امنیت کنار همسرت...
برای داشتن این نعمتها بود که ازخیلی چیزا گذشتیم که باختیم جوونیمونو..
فقط میشه گاهی یاد کرد آه کشید وگفت یادش بخیر عالم نوجوونی

صد البته ک موافقم .اینها ک گفتم بحثش جدا از شکر امروز و داشته هامه آلما جانم!‏

شیما شنبه 10 خرداد 1393 ساعت 21:38

خب میخای چیکارشون کنی؟
منم دیگه هیچ حسی بهشون ندارم،فقط خودمو نیگا میکنم و به لاغری اون موقه غبطه میخورم

من ب طراوتم غبطه میخورم و چشم میدوزم ب کتونی هام‏!آخ کتونی هام:‏(‏

آرشید شنبه 10 خرداد 1393 ساعت 20:09 http://sheed.blog.ir/

سلام ...
کاری نمی توان کرد
جز خوش بودن با داشته ها ...
و یا خاطرات هر چه از دست رفته است .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد