چمدانش را بسته بود . توی چمدان پر بود از وسایلی که یک دختر جوان می توانست داشته باشد . از کتانی آل استار و  دیزل و بدلیجات و ادوکلن گرفته تا کتابهای خلیل جبران و کوئیلو و سی دی ها و عکس های جورواجور . به خانه نگاهی گذرا انداخت . همه چیز برای واگذاری و رفتن محیا بود . بیست و چند سالگی به آشپزخانه رفت و برای خود و میهمانش دو تا قهوه ی فرد اعلا ریخت . سهم خودش را تلخِ تلخ سرکشید ؛ مثل همیشه ی خدا . اما به سی سالگی که توی دود سیگار خودش را خفه کرده بود و لم داده بود روی مبل ،  شیر و  شکر تعارف کرد . 

------------------------------------------

* دهه ای را که پشت سر گذاشتم دوست نداشتم . به آینده هم چشم امیدی ندارم .

**ببخشید تلخی نوشته هایم را ... سخت تنهایم ! سخت گرفتارم ! اما دوستتان درام . 

***در ادامه مطلب  مرا بیشتر بشناسید . 

***  Ghatar از محسن چاووشی

__________________

و بهترین هدیه ی تولدم در تمام عمرم : شیماجان ! عاااااااااااااشقتم 

**از مادر بزرگ شنیده بود کفشدوزک ها آرزو بر آورده می کنند/گوشه ای نشسته بود و دنبال آرزوهایش می گشت.چشمش به هر کسی می افتاد، یکی از آرزو هایش برآورده شدن آرزوهای او می شد.آنقدر تسکین دردها و نیازهای دیگران را آرزو کرد که فراموشش شد دلش میخواهد یک کفش پر از کفشدوزک داشته باشد.به پاهایش نگاه کرد.مادر بزرگ راست میگفت.کفشدوزک ها آرزو بر آورده میکنند...

***

سی ساله شدم هنوز کودک هستم

 هم بازی باد و بادبادک هستم

عاشق بشوم؟ نه! بچه ها منتظرند

من مادر چند کفشدوزک هستم

(جلیل صفر بیگی)

برای ارغوان :

هیچوقت یادم نمیره کی اولین بار وارد خونه ی مجازیت شدم...حتی روزو ساعتشم یادم نمیره..هنوز کیان به دنیا نیومده بود...من دونه دونه پستاتو میخوندمو کامنت میذاشتم...با گوشیم...تو هم گفتی ...شاید  دوست شدیم کسی چه می داند...و لبخند رو رو لبام نشوندی....میدونستی خیلی خوبی.؟..خیلی...دوست خوبم تولدت مبااارک...

 پلک جهان می پرید

دلش گواهی میداد

اتفاقی می افتد

اتفاقی می افتد

و

فرشته ای از آسمان فرود آمد

تولدت مبارک..

ارغوان (علیرضاقربانی)  من آدم زیاد پیچیده ای نیستم . اصولا از پیچیدگی خوشم نمی آید . از قایم موشک باز ی. از حفظ ظاهر . از محافظه کاری دورم  . عوضش جان میدهم برای صاف و صادق بودن  ( چشمم روشن صادق کیه ؟؟؟!) ضعف میرود دلم برای سادگی . اینکه راحت باشم برایم خیلی مهم است . خودمانیم ، قیف آمدن برای خلق الله هیچ لطفی ندارد . اگر دست خودم بود با همه ی مردم دوست میشدم . مرد و زن ، ریز و درشت ، خرد و کلان ! و به خوبی میدانم هر کسی چه قیمتی دارد و چه اندازه محبت را میفهمد . آنقدر که نسل چهارمی ها با من رفیق اند و عجین ؛ و پناه و سنگ صبورشان منم ، نسل های دیگر ترجیح میدهند از نوک بینی شان مرا نکاه کنند و ببینند . و هی ایراد بگیرند و هی سرک بکشند و طلسم ببافند برای زندگی نه چندان مهم ام . من بچه هایم را خیلی دوست دارم اما از بچه داری لذت نمیبرم . عوضش همسرداری را خیلی زیاد عاشقم . اینکه برای همسرم تا می توانم به موقع کارهای خوب خوب کنم و مثل کوه ( ترجیح میدهم بگویم شیرررر) پشتش باشم . از تلفنی حرف زدن لذت نمیبرم اما اس ام اس جای خودش را بدجور توی زندگی ام بازکرده . دلم میخواهد هم بشنوم هم شنیده شوم . خیلی زود به هم میریزم ،  عین یک دومینوی خیلی ماهرانه چیده شده !اشتهای معرکه ای دارم اما اخیرا زدم توی سرش و بردمش یک گوشه ای و بهش حالی کردم زیادی دارد دور برمیدارد و این حرفا . لازم بود برایش . وگرنه از این در رد نمیشدم اینطور که پیش میرفت ؛به جان آقام! از سرکار گذاشتن و سرکار گذاشتندندم (گذاشته شدنم ) بیزارم . از بیمارستان ولو مجهزترین و شیک ترینش واهمه دارم . بشدت احساساتی ام . غصه زیاد میخورم  . آب کم مینوشم متاسفانه . حمید فرخ نژاد و محسن تنابنده و چاووشی و انریکه مردان مورد علاقه منند . از لبخند دکتر ظریف به شعف می آیم . چشم دیدن رامبد شکرآبی و شاهرخ استخری و این مدل آدم ها را ندارم . بعد از کارتن های کودکی ام ، دلبسته ی باب اسفنجی شده ام بدجور . زیاد بچه مامانی نیستم اما از وقتی آمده ام اینور ، دلم برای خانواده ام آنقدر تنگ میشود گاهی که بغض وامانده را فقط با گریه می ترکانم . خانه داری را دوست دارم . مصرف کننده ی بی چون و چرای عطریات و خوشبو کننده ها و غریبه ی گم و گور طلا و سکه و اینها . کیف پول ندارم . خیلی آرزوها دارم هنوز و یکی از بزرگترین هایش این که .... ( نمیگم فعلا !) اگر همین الان هم بگویند باید بمیری ، زیاد بر زنده ماندن اصرار نمیکنم . چون سر و همسر و بچه هایم را دیده ام و ناکام نیستم همچینی که بگویی . گرچه از لذت های دنیا کمابیش بی بهره بوده ام اما خب اشکالی ندارد . تا اینجایش را که شناختید هم زیادی تان میکند . یک لیوان آب و لیمو حتما سربکشید بعدش . 

در صورت استقبال ؛ بیشتر خودم را بهتان می شناسانم ...
منصف باشید . این یکی نوشته که غصه اش کم بود . حال کنید برای خودتان :)
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد