تی کشیدن زمین که هنر نیست . اینکه خانه ات برق بزند از تمیزی ! یا خشک کردن مداوم سینک ظرفشویی ، بعد هر بار استفاده ؛ برای شستن دستهای بی قرار و پاک کردن ظرفهای ناهار و شام بی تشکر و بی تحسین . خانه داری اگر هنر بود ، من لجم نمیگرفت از پر کردن فرم ثبت نام دخترم بهار . وقتی علی آن بالا توی مشخصات پدر می نویسد : شغل : وکالت ! و من آن پایین فقط یک خانه دارم . می دانم و خوب میدانم وقتی چشم مدیره ی آنجا به مشخصات اولیای بهار بیفتد با خودش میگوید : زنیکه را ببین با این بخت و اقبالش !!! چنانکه خیلی ها  با این قیاس ، زیر لب یا توی دلشان به بخت به ظاهر عالی من چشم دوختند و حسادت کردند . چشم میدوزند به صورت گچم و عینک جاخوش کرده روی بینی ام  و مانتو بلند و مادرانه ی سبزم که رویش را نه با شال و نه با روسری که با مقنعه پوشانده ام . شانه به شانه ی آقای خوش سر و زبان و خوش عطر و لباس راه میروم و مدام در این اندیشه ام که ناهار چی باشد یا شام و کاش برای راهرو گلیم میگرفتیم و بی درنگ خودم را نهیب میزنم که نه ! توی این شرایط بگذار علی فکرش آسوده باشد که چیزی نمیخواهد دلم . و آرزوها را و خواسته ها را زنیکه ای که منم  ، توی نطفه خفه می کند . منی که خانه دارم ، باید بچه به بغل توی خانه آنقدر بچرخم تا کالری بسوزانم ، چون برای باشگاه و این چیزها وقتی ندارم . مادر بودن را هر شب تا ته سر بکشم و خوابهای سریالی ببینم و برخیزم و بخوابم و برخیزم و بخوابم تا صبح و صبح را با جارو نپتون و دستمال و تی به ظهر برسانم ... و تند و تند دوش بگیرم و عطر و مام بزنم و مرتب کنم خودم را تا توی ذوق آقامون !!! نزنم . اما ، این کارها که هنر نیست . این کارها که آفرین و احسنت ندارد . این کارها همه و همه وظیفه اند و بس . 

عاشقانه های من

برای تمام عاشقان جهان است

آه مبادا

مردی که هر روز دادگاه را

در کیفش به خانه می آورد

خیال کند

شعرهای عاشقانه ام برای اوست .

(نسرین بهجتی)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد