دیروز گذشت : بی شیرینی ، بی جشن . بی گل و بوسه و آغوش ...
همانگونه که سالروزهای سالهای پیش گذشت . گاهی بد ، خیلی بد دلم میگیرد از این وضع .
آقای احساس ! دمت گرم ... ششمین سالگرد ازدواجمان را دیروز بیخ تا بیخ سر بریدی ! خونش پای تو ... یا من زیادی حساسم !!!! یا مردی که در عبورها و رفتن ها و نشستن و برخاستن ها همیشه شانه به شانه ی من است زیادی بی تفاوت . من با شاعرانه ها قد میکشم . در بیت هاست که جان میگیرم . وقتی کسی یخ روی این هیجان ها بریزد ، نمی ماسم ! طغیان می کنم !!!!
یکی این را به گوشش برساند ...
در اشتیاق گلـــــی که نچیده ام؛می لرزم !"شمس لنگرودی"
--------------------