با یک حساب سر انگشتی ساده هم می شود فهمید که پایتخت بیخود پایتخت نشده است ... هر چند بر این واقفم که از روز اول اینی که الان است نبوده ... ولی لابد یک لیاقتی داشته تهران که از آن زمان تا به امروز شده پایتخت !

لب تاپ غراضه مان آنقدر توی این شهر از این دکان به آن دکان گشت که ظاهرش حسابی به هم ریخت ... فدای سرتان ... دو ماه آزگار ما را چرخاندند و چرخاندند و بسی حرصمان دادند تا اینکه علی که عازم تهران بود با خودش برد برای تعمیر ... باورش برای من هم سخت بود ... هنوز هم باورم نمیشه البته ... علی می گفت : تحویل دادم و رفتم ناهار خوردم از رستوران و برگشتم دیدم سیستم حاضر و آمده با ویندوز جدید و تمامی اطلاعاتی - که همشهریان عزیز و با کله ی خودمان می گفتند امکان بازگشتشان نیست - پیش رویم بود ... با دستمزد بسیار بسیار بسیارررررررررررر کمتر از چیزی که قرار بود خرج جیب آقایان کنیم ...

خدا به دادمان برسد ... خدا به دادهمه ی ما برسد ... ما کجاییم آنها کجا ...

--------------------

پ ن : جالب اینجاست ما که می نالیم صدای ناله ی تهرانی های عزیز از ما بلندتر است ... اگر جای ماها بودند چه می کردند ؟ وضع دکتر و امکانات و مرکز خرید و خدمات و ...و... ما از دار دنیا یک هوای خوب داریم که آنهم به مدد کارخانه ها دارد از تو حلقمان کشیده میشود بیرون !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد