عشق هیچ و اصلا چیز خوبی نیست ... کوتاه است اما به مدتی طولانی تو را کلافه می کند ، در هم میپیچد ، اسیرت می کند . کجای این خوب است ؟؟؟ هیچ و اصلا خوب نیست ... به یک بار تجربه اش هم نمی ارزد ... دیگر از همه چیز می ترسم ... بیم دارم ... زندگی رخوت بار کنونی ام از سرم زیادست ... چقدر تنهایی با همه ی بدی اش خوب است این روزها !

بـه نسـیمی هـمه ی راه بـه هـم می ریـزد

کـی دل سنگ تـو را آه بـه هـم می ریـزد

سنگ در بـرکه می انـدازم و می پنـدارم

با همـین سنـگ زدن مـاه بـه هـم می ریـزد

عـشق ، بـر شانـه ی هـم چـیدن چـندیـن سنـگ است

گـاه می مـاند و نـاگـاه به هم می ریـزد

آن چـه را عـقل بـه یـک عـمر به دست آورده است

دل بـه یـک لحـظه ی کـوتـاه به هـم می ریزد

آه ! یـک روز هـمین آه تـو را مـی گـیرد

گـاه یک کـوه به یـک کـاه بـه هـم می ریـزد

فاضل نظری

--------------------

درمانده و مستاصل ، حس و حال شخصیت یک فیلم کره ای محبوب را دارم که مردم برای عکس و تصویرش سر و دست می شکنند اما ... خیلی تنهاست ... خیلی تنهاست 

قرار می گذارم با خودم دیگر دست به قلم نشوم ... ولی حرفها را چه کنم ؟ وقتی به واقع گوشی برای شنیدنشان نیست ، مجاب میشوم بیایم اینجا و سطرشان کنم ... این روزها حال خوشی ندارم اما باز دلخوشم که همه چیز بزودی زود درست می شود ...